English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5780 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
real time clock U ساعت بلادرنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
time clock U ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
time clock U گاه ساعت
Does this clock keep good time? U این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time U انی
real time U زمان حقیقی
real time U بازده فوری
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time U بلا درنگ
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time U بلادرنگ
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time system U سیستم بلا درنگ
real time processing U پردازش بلادرنگ
real time input U ورودی بلا درنگ
real time output U خروجی بلا درنگ
real time output U خروجی انی
real time system U سیستم بلادرنگ
real time image generatiom U تولید تصویر انی
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
clock U ساعت ورزشگاه
at eight o'clock U در ساعت هشت
clock U زمان
clock U ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
the two o'clock d. U توزیع ساعت دو
clock U سنجیدن باساعت
clock U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
three second clock U ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
clock U ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
four o'clock U گل لاله عباسی
four o'clock U لاله عباسی
four o'clock U ساعت چهار
clock U خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock U تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock U تپش زمان سنجی ساعت
clock U زمان سنج
clock U سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock U ساعت
clock U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock U وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock U زمانگیری
electric clock U ساعت الکتریکی
biological clock U ساعت زیستی
tower clock U برج ساعت
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
alarm clock U ساعت شماطهای
military clock U ساعت یا وقت نظامی
twentyfour second clock U ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
effectiveness clock U دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
lady clock U پینه دوز
clock operator U تنظیمکنندهوقت
round-the-clock U پیوسته
round-the-clock U لاینقطع
wall clock ساعت دیواری
clock work U چرخهای ساعت
clock track U شیار زمان سنجی
clock stagger U رتبه زمان سنجی
clock speed U سرعت ساعت
clock skew U اریب زمان سنجی
lady clock U کفشدوز
clock timer U زمانموردنظر
game clock U ساعت ورزشگاه
digital clock U زمان سنج رقمی
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
work against the clock U بکوب کار کردن
This is a self - winding clock . U این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
round the clock U ۲۴ ساعته
The clock has stopped. U ساعت دیواری خوابیده است
set the clock U ساعت را تنظیم کردن
face of the clock U صفحه ساعت
internal clock U ساعت داخلی
clock signal U علامت زمان سنجی
clock rate U نرخ زمان سنجی
clock pulse U تپش زمان سنجی
to clock out [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
round-the-clock شبانه روزی
five-o'clock shadows U ته ریش
five-o'clock shadow U ته ریش
biological clock U زیستآهنگ
atomic clock U ساعت اتمی
master clock U شاه زمان سنج
master clock U زمان سنج اصلی
alarum clock U خیزانک
to clock in [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
round-the-clock U بیست و چهار ساعته
clock paradox U پارادکس زمانی
clock method U روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock maker U ساعت ساز
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
clock generator U ساعت زا
clock generator U مولد زمان سنجی
clock frequency U بسامد زمان سنجی
to watch the clock U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
round-the-clock U روز و شب
chess clock U ساعت شطرنج
alarum clock U ساعت شماطهای
cuckoo clock U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
roller clock U چشمی بسته قرقره دار
relocation clock U دایره تنظیم تیر
digital clock U ساعت رقمی
relocation clock U دایره تنظیم هدف
shot clock U ساعت مسابقه
biological clock U زیست گشت
grandfather clock U ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
real value U ارزش واقعی
real will U نظریه اراده واقعی
the seeming and the real U نماوحقیقت
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real U راستین
the seeming and the real U فاهروباطن
real U واقعی
real <adj.> U شایسته
real <adj.> U مناسب
real <adj.> U صحیح
real <adj.> U درست
real U غیر پولی
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real U بی خدشه صمیمی
real U اصل
real U حقیقی
real U غیر مصنوعی طبیعی
real U واقعی موجود
clock calendar board U تخته ساعت / تقویم
One cannot put back the clock. <proverb> U هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
turn the clock back <idiom> U زمان را به عقب برگرداندن
clock code position U سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
to clock on [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to clock off [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
the clock was put back U عقربههای ساعت را عقب بردند
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
The plane to ... departs at ... o'clock. U هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
to advance the hand of a clock U عقربه ساعت را جلو کشیدن
horizontal clock system U طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
Please don't wake me until 9 o'clock! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real gas U گاز حقیقی
real estate U زمین
real estate U ملک
real estate U املاک و ساختمان
real function U تابع حقیقی
real estate U مستغل
real fluid U سیال واقعی
real image U تصویر حقیقی
real income U درامد واقعی
real numbers U اعداد حقیقی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real world U دنیایحقیقی
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real numbers U اعداد واقعی
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real memory U حافظه حقیقی
real memory U حافظه واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode U حالت واقعی
real module U ضریب حقیقی
real number U عدد حقیقی
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
real estate U مستغلات
real earnings U درامدهای واقعی
real sector U بخش واقعی
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real action U دعوی غیر منقول
real account U حساب خرید املاک
real investment U سرمایه گذاری واقعی
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real property U دارایی غیر منقول
real power U توان حقیقی
real anxiety U اضطراب واقعی
real estate U املاک و مستغلات
real wage U مزد واقعی
real power U توان موثر
real estate U مال غیرمنقول
real property U اموال غیرمنقول
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real constant U ثابت حقیقی
real estate U خرید زمین
real storage U انباره واقعی
real address آدرس حقیقی
real estate U معاملات زمین
real costs U هزینههای واقعی
real capital U سرمایه واقعی
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1Waste of time & money if you can't man
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com